به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیة الله کعبی؛ عصر دیروز نشست مبلغین طرح مهاجر به همت دفتر تبلیغات اسلامی استان خوزستان در محل همایشهای دفتر مدیریت حوزه علمیه خوزستان برگزار گردید. آیة الله کعبی ضمن حضور در جمع سی تن از مبلغین طرح مهاجر سخنرانی خود را با موضوع ولایت فقیه ایراد کردند. نوشتار زیر، متن کامل سخنرانی آیة الله کعبی در جمع طلاب مبلغ طرح مهاجر دفتر تبلیغات استان خوزستان است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیدنا محمد و آله الطییبین الطاهرین
لا سیما بقیة الله في الأرضین
قال تعالی في محکم کتابه و منیر خطابه في سورة محمد:
ﺇِﻥﺗَﻨﺼُﺮُﻭﺍﺍﻟﻠَّﻪَﻳَﻨﺼُﺮْﻛُﻢْﻭَﻳُﺜَﺒِّﺖْﺃَﻗْﺪَﺍﻣَﻜُﻢْﻭَﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻛَﻔَﺮُﻭﺍﻓَﺘَﻌْﺴًﺎ ﻟَّﻬُﻢْﻭَﺃَﺿَﻞَّ ﺃَﻋْﻤَﺎﻟَﻬُﻢْﺫَﻟِﻚَ ﺑِﺄَﻧَّﻬُﻢْﻛَﺮِﻫُﻮﺍ ﻣَﺎ ﺃَﻧﺰَﻝَﺍﻟﻠَّﻪُ ﻓَﺄَﺣْﺒَﻂَﺃَﻋْﻤَﺎﻟَﻬُﻢْ ﺃَﻓَﻠَﻢْ ﻳَﺴِﻴﺮُﻭﺍﻓِﻲ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِﻓَﻴَﻨﻈُﺮُﻭﺍ ﻛَﻴْﻒَﻛَﺎﻥَ ﻋَﺎﻗِﺒَﺔُﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻣِﻦﻗَﺒْلهم.
خوب، در آغاز سخن از اینکه توفیق شد خدمت شما سربازان حضرت بقیة الله که به عنوان مهاجر إلی الله مستقرید در خطهای اول تبلیغ اسلام و معارف اهل بیت خدا را سپاس می گویم و از برادران مکرم و معزز دفتر تبلیغات اسلامی استان خوزستان به ویژه حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای دبیری و سروران محترم همکارشان و اساتید معظم تشکر می کنم که خدمت مخلصانه دارند انجام می دهند و بنده به شما تبریک می گویم که چنین توفیقی پیدا کرده اید.
بنده بدون مبالغه خدمتتان می گویم و بدون هیچ تعارف اگر من هم می توانستم و شرایطم اجازه می داد که در یک روستای مورد نیاز مستقر شوم و تبلیغ کنم همین کار را می کردم و یک فرصت بسیار مهمی برای شما است و بنده واجب تر از این در تبلیغ نمی دانم.
خداوند تبارک و تعالی اگراخلاص باشد و نیت تبلیغ دین خدا کمک می کند «یا ایها الذین آمنوا إن تنصروا الله ینصرکم.» نصرت خدا هم به نصرت دین خدا است. امیرالمومنین هم در نهج البلاغة می فرماید که إن الله قد تکفل بنصر من نصره و اعزاز من أعزه. یعنی خدا خودش به عهده گرفته که کارهای کسی که به خدا کمک می کند را پیش ببرد.
لذا من به شما تبریک می گویم و تشکر می کنم که قبول دعوت را به عهده گرفته اید و لو توأم با همه سختی هایی که همراه تبلیغ هست و شما تحت ولایت خدا هستید و خدا خودش کارهای شما را به عهده می گیرد.
نظامهای حکومتی
موضوع سخنی که برادران به بنده پیشنهاد کرده اند بحث ولایت فقیه است.
ولایت فقیه شعبه ای از ولایت ائمه است. بنده می خواهم نظریه سیاسی اسلام را از دیدگاه فریقین ابتدا بیان کنم بعد گریز بزنم به ولایت فقیه با همین رویکرد که شما هم بتوانید به بعضی از شبهات این جریان معاند پاسخ دهید البته با وقت کمی که داریم.
می دانید که نظامهای حکومتی چند دسته تقسیم می شوند؛ استبدادی، اشرافی و دموکراسی.
استبدادی حکومت فرد است و فرد می شود قدرت مطلقه و صاحب اختیار مطلق مردم. حالا چه به نام پادشاهی مطلقه که خیلی از این رژیمهای منطقه پادشاهی مطلقند یا شبه پادشاهی به اسامی متعدد.
مدل دوم حکومتها، مدل اشرافی است. اشرافی یعنی یک طبقه و یک گروه که اینها تافته جدا بافته اند و حاکم به دنیا می آیند، اشرافی زاده اند و اینها زمام امر را به دست می گیرند. خانواده پادشاهی، نه شخص پادشاه مثل حکومت عربستان سعودی که الآن به آن الأسرة المالکة خانواده پادشاهی می گویند. یا مثل انگلیس که نظامش در اصل نظام اشرافی گری بوده و نظام فئودالها بوده بر پایه زمین حکومت بوده و بعدا تبدیل شد به دوموکراسی و تا حالا هم مجلسی هست به نام مجلس لردها، تافته جدا بافته. و آنهایی که از شکم مادرشان حاکم به دنیا می آیند.
احترام خودشان را دارند و چون وابسته به فلان خانواده اند پس باید حکومت کنند. این را حکومت اشرافی می گویند و به زبان انگلیسی "اریستوکراسی".
مرکب از دو واژه "اریستوا" یعنی شریف و شریف زاده و "کراتیو" یعنی حکومت و حکومت اشراف.
در هر حال اینها متمایز از مردمند و دارای عنوانی جدا به عنوان حاکمند.
دسته سومی از حکومت ها هستند که ما در زمانمان مبتلا هستیم به این حکومت ها که حکومت های دوموکراسی نام دارند.
تعریفش هم این است؛ حکومت مردم بر مردم به وسیله مردم که این بزرگترین دروغ تاریخ است. حالا کار نداریم به دروغ بودنش اما از لحاظ اسمی گفته می شود حکومت مردم به وسیله نمایندگان ملت این را "دوموکراسی" می گویند. چون هر کدام از این مدلها، امروز مبتلی به هست اما حکومتی که جهان امروز به آن مبتلی است حکومت "دوموکراسی" است.
حکومت دوموکراسی مبتنی بر نظریه قرارداد اجتماعی است. گفته می شود: همان طور که مردم در زمینه خرید و فروش قراردادی با هم می بندند در زندگی اجتماعی حکومت را از طریق مجلس و نمایندگان ملت واگذار می کنند به یک عده
آنها هم وکیل مردمند و حکومت هم وکیل مردم است.
مدل حکومت اسلام
سوالی که مطرح است این است: که آیا اسلام مدل حکومتی هم دارد یا حکومت را واگذار کرده است به بشر؟ چه استبدادی، چه اشرافی، چه دوموکراسی.
آیا اسلام مدل حکومتی هم دارد و در مورد حکومت هم فکری کرده است یا نه؟
پاسخ ما مثبت است. می گوییم بله، در اسلام مدل حکومتی وجود دارد و به حکومت هم فکر شده و مدل حکومت اسلام، مدل حکومتی است که به آن ولایت یا نظام ولایی می گوییم.
نظام ولایی نه استبدادی است و نه اشرافی است و نه دوموکراسی لیبرال. ویژگی های خاص خودش را دارد.
و ولایت به زبان اصول فقهی خودمان یک "تاسیس شرعی" است و یک "حقیقت شرعیه متأصله" است.
یعنی همانطور که شما در مورد "صلاة" بحث می کنید که این حقیقت شرعی دارد یا ندارد.
نظام حکومتی ولایی قبل از اسلام وجود نداشته است. بعد از اسلام هم در هیچ کدام از ملل و نحل و نظامها وجود ندارد. یکی از القاب مهم پیامبر گرامی اسلام محمد مصطفی که به این لقب می نازیم "ولی امر مسلمین جهان" است. پیامبر هم ولی امر بود و امام بود. پیامبر هم نبی است که از خدا به او خبر می دهند. یخبر عن الله هم رسول است که کتاب قانون آسمانی دارد و هم امام است یعنی رهبر مسلمین است و زمامدار است.
حکومت ولایی سنت پیامبر است
سوالی که مطرح است؛ این ولایت و این زمامداری و این زعامت پیامبر بر مسلمین، آیا بر اساس رأی شخصی است یعنی پیامبر مستبدانه حکومت کرد؟ نه. آیا بر اساس یک شرافت ذاتی و آن بعد ولایت تکوینی او است؟ پاسخمان باز منفی است. پیامبر ولایت تکوینی دارد. شرافت ذاتی دارد. ائمه هم ولایت تکوینی و شرافت ذاتی دارند اما حکومت یک امر اعتباری است و یک امر جعلی و قرارداده شده است. امورات جعلی؛ مثل معاملات و عقد ازدواج و در حقیقت فقه مجعولات شارع است. حکومت هم جزء مجعولات شارع است و ربطی به شرافت ذاتی ندارد.
خوب، حالا که ربطی به شرافت ذاتی ندارد و جعلی است آیا یک نوع دوموکراسی است؟ آیا مردم پیامبر را به عنوان حاکم انتخاب کردند و قبل از انتخاب مردم امر و نهی پیامبر اعتبار نداشت؟ پاسخ منفی است.
به دلیل آیات فراوان. به دلیل « انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون»
به دلیل: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم.» به دلیل: «ما کان لمومن و لا مومنة إذا قضی الله و رسوله امرا أن یکون لهم الخیرة من أمرهم.» به دلیل: «یقولون هل لنا من الأمر شیئ قل ان الأمر کله لله»
می خواهیم بگوییم: که پیامبر ولی بود یعنی خداوند تبارک و تعالی همانطور که نماز را جعل کرد و فرمود: «اقم الصلوة لذکري» و «اقیموا الصلوة» همانطور که ذکات را جعل کرد و فرمود: «توا الزکات» همانطور که حج را تاسیس کرد و فرمود:« لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا»
همین خداوند تبارک و تعالی برای تمشیت امور سیاسی و اجتماعی جامعه یک حاکم و یک رهبر و یک زعیمی قرار داد که اسمش در اصطلاح ولی امر و ولی مسلمین است. نحوه و نوع حکومت پیامبر، حکومت ولایی بود. این مدل ولایی به تعیین من الله لا بتعیین من البشر است.
سوال: آیا این ولایت پیامبر و زعامت سیاسی اجتماعی پیامبر که گفتیم نه استبدادی نه اشرافی و نه دوموکراسی است. آیا این فقط خاص دوران پیامبر است و تمام؟
یکی از نزاعهایی که بین مسلمین در گرفت متاسفانه همین است.
چگونه این نزاع در گرفت؟ عده ای آمدند به پیامبر عرض کردند: گفتی نماز بخوانیم خواندیم. روزه بگیرید گرفتیم حج و زکات قبول کردیم حالا که می گویید ابن عم شما بعد از شما ولی شود این از خودتان است یا از خدا؟ اگر از خودتان است قبول نداریم اگر از خدا است بگو صاعقه نازل شود. «سئل سائل بعذاب واقع»
معلوم می شود که این جریان خیلی مهم است و به همین دلیل آن آیه نازل شد که نه این یک جریان مستمری است «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدي القوم الکافرین»
ولایت باید استمرار پیدا کند. خوب گوش کنید یک جمله کلیدی می خواهم بگویم که همه اینها مقدمه این جمله کلیدی است: ولایت و نظام ولایی و حکومت ولایی سنت پیامبر است.
یعنی اگر از ما پرسیده شود اخذ به سنت پیامبر حکمش چیست؟ می گوییم واجب. خوب، این سنت پیامبر ممکن است سنتهای اخلاقی باشد سنتهای فرهنگی باشد سنتهای اجتماعی باشد سنتهای امنیتی باشد سنتهای مربوط به اکل و شرب و اقتصادی باشد و ممکن است سنت حکومت نیز باشد.
این اطلاقی که در روایت هست؛ فمن ترک سنتي فلیس مني. جای سوال دارد ما هی سنة رسول الله في الحکم؟ پیامبر چگونه حکومت می کرد؟ و چه مدل حکومتی داشت؟ همه مسلمین اتفاق نظر دارند. به اجماع مسلمین و ضرورت اسلام که رسول اکرم در مدینه منوره حکومت تشکیل داد. هیچ مسلمانی مخالف این نیست. اگر کسی مخالفت کند که پیامبر در رأس حکومت اسلام باشد و در مدینه حکومت تشکیل داده از دایره اسلام خارج می شود سنیا کان او شیعیا و کسی جرأت نمی کند چنین ادعایی کند.
بله، یک نفر سال 1923میلادی قاضی "الازهر" بود به خاطر اینکه علیه دولت عثمانی بود و مدل دولت عثمانی دولت خلافت بود و طرفدار دولتهای ملی بود کتابی نوشت به نام "الإسلام و اصول الحکم" بعد جرأت کرد از این چیزها بگوید که بگوید مدل حکومت در اسلام وجود ندارد و یک امر وضع شده بشری است.
"الازهر" هم حکم ارتدادش را داد و از ازهر و لباس قاضی هم اخراجش کردند.
می خواهم بگویم که این امر که پیامبر حکومت تشکیل داد و حکومتش هم در مدینه بود و ایشان در رأس حکومت بود این متفق علیه است.
حالا بر اساس این اتفاق می خواهیم بگوییم این مدل حکومت پیامبر چه بود؟ بحثمان این است.
باز نگاه کنیم به تاریخ.
ولایت بود نه چیز دیگر. حکومت ولایی سنت پیامبر است. بنده این را می خواهم جا بیافتد. به عبارت دیگر؛ بیعت مردم با پیامبر که می فرماید: «ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم» مشروعیت نمی دهد به پیامبر بلکه بیعت یک تاکیدی است بر اطاعت از پیامبر و قبل از بیعت و بعد از بیعت تاثیر در ولی بودن پیامبر ندارد.
کسی که این ولایت را ترک کند سنت پیامبر را ترک کرده است. می خواهم بگویم که ولایت به عنوان یک مدل حکومتی سنت پیامبر است. یعنی حتی اگر ما حدیث غدیر نداشتیم و مسائل مربوط به دفاع فاطمه زهرا سلام الله علیها از ولایت را نداشتیم باید سوال کنیم: من هو الولي المعین بعد رسول الله؟ یعنی تعیین ولی یک امر حتمی است و این اصلا خارج از سنت پیامبر اکرم نیست خدا باید ولی تعیین کند یعنی قانون خدا این است و این ولایت جریان مستمری است.
نظام قبیله
در سقیفه چه اتفاقی افتاد؟ در سقیفه گفتند: هرچه بوده گذشت ما قبل از اسلام نظام حکومتی داشتیم به نام نظام قبیله، "دولت قبیله" در این دولت قبیله کسی به نام شیخ عشیره می شد رییس قبیله و رییس حکومت و آنها در جایی به نام "دار الندوة" انتخاب می شدند. آنجا می نشستند در اتاق مشورت بعضا شیخ قبیله را هم انتخاب می کردند.
گفتند اسلام با بعثت شروع شد و با رحلت پیامبر بحث حکومت پیامبر تمام شد و حالا خودمان باید بر اساس نظام "شیخوخیت" باید بنشینیم و حاکم را انتخاب کنیم.
"سقیفه" محلی بود برای انتخاب شیخ عشیره. گویی اینکه اسلام هیچ گونه نظام سیاسی اجتماعی نداشت.
پیامبر شیخ المشایخ بود و بعد از او دنبال انتخاب شیخی هستند.
در حالی که پیامبر ولی بود این ولی منصوب من الله بعد از او باید میدیدند کیست.
نظام حکومتی در عصر غیبت
جدای از این بحث اعتقادی که شما همه بلدید و چیزی اضافه نشد و فقط گفتم ولایت و حکومت سنت پیامبر است و این سنت باید استمرار پیدا کند. «فمن رغب عن سني فلیس مني»
ما با همین منطق، می گوییم در عصر غیبت این نظام حکومتی باید پا بر جا باشد و ما باید حاکمی داشته باشیم. یا باید برگردیم به حکومتهای بشری که این تنازل از اسلام است همانگونه که الآن ما نمی توانیم بگوییم نماز و روزه و حج و ذکات تمام شدند، نمی توانیم بگوییم امر حکومت پایان یافت. امر حکومت باید استمرار پیدا کند.
چه کسی در رأس حکومت قرار بگیرد؟
طبق نظریه ولایت، امام معین من الله. این امام معین من الله که در پس پرده غیبت است این به این معنی نیست که امر حکومت پایان پیدا کند. باید کسی به نام "نائب" جای او قرار بگیرد که ما به او ولی فقیه می گوییم.
ولی فقیه حاکم حکومت نیابی امام معین من الله تبارک و تعالی است.
نظام حکم اهل تسنن
خوب، اهل تسنن چه می گویند الآن؟ آیا قائل به نظام استبدادی یا نظام اشرافیند؟ یا نظام دوموکراسی لیبرال را قبول دارند؟
پاسخ این است که هیچ کدام.
کتابی هست به نام "احکام سلطانیة" اثر "ماوردی"
ماوردی "شافعی" است. یک آقای دیگری به نام "فراء" مالکی تعلیقه ای هم بر این کتاب زده است. حنابله و حنفی ها هم به این نظریه قائلند و احکام سلطانیه قرن دوم، سوم نوشته شده است و کتاب فقه حکومت سنی ها است و درس هم داده می شود.
این کتاب بابهای مختلفی دارد و باب اول این کتاب عنوانش این است: باب عقد الإمامة. یعنی امامت چگونه منعقد می شود. یعنی گویی قرارداد و همان که گفتیم مجعول است.
آنجا تعریفی از امامت می دهند که تعریفش شبیه به تعریف شیعه است؛ الإمامة موضوعة لخلافة النبوة لحراسة الدین و سیاسة الدنیا.
یعنی امامت وضع شده به عنوان جانشینی پیامبر برای پاسداری از دین و مدیریت شؤون دنیا.
ما در کتابهامان می گوییم رئاسة عامة لأمور الدین و الدنیا لشخص إنساني نیابة عن النبي.
اگر خوب دقت کنید دو تعریف شبیه به همند و هم افقند.
سوال: شرایط این امام چیست؟
آقایان اهل تسنن در این کتاب احکام سلطانیه می گویند امام باید این شروط را داشته باشد:
یک: أن یکون مجتهدا بالاحکام و النوازل. احکام یعنی احکام شرعی. نوازل جمع نازله است. نازله یعنی مسائل مستحدثه و جدید.
باید مجتهد باشد به مسائل قدیم و جدید.
دو: أن یکون عادلا متقیا. عدالت و تقوا داشته باشد.
سه: أن یکون ذا نجدة. یعنی ظرفیت بسیج امت برای مسائل اسلام را داشته باشد و شجاع باشد.
خوب بنده سوال می کنم؛ اینها را بگذارید کنار هم. علم و اجتهاد و عدالت و تقوا هم باید داشته باشد. مدیریت و مدبریت هم باید داشته باشد. آیا ما چیز دیگری درباره ولایت فقیه غیر از اینها میگوییم یا همین است؟
سوال: پس چگونه معروف است که سنی ها می گویند هر کسی در رأس حکومت قرار بگیرد حتی اگر ظالم باشد اطاعتش واجب است.
هر چند ما معتقدیم اطاعت از جائر از گناهان کبیره است. اما باید گفت این از دیدگاه سنی ها بحث درستی است.
و منافات ندارد با قولشان در مورد امامت فقیه. آنها می گویند در رأس باید فقیه باشد اما اگر فقیه نشد چه کنیم؟ آیا باید انقلاب کنیم علیه حکومت یا باید از حکومت اطاعت کنیم؟ می گویند باید اطاعت کنیم حتی اگر ظالم باشد. نه اینکه مشروع است حکومت حتی اگر ظالم باشد بلکه اطاعت از حکومت حتی اگر در رأس حکومت یک ظالم باشد و می گویند انقلاب کردن بر علیه حاکم جائز نیست.
این حکم ثانوی است. به حکم اولی آنها هم قائلند به امات و رهبری فقیه اما به حکم ثانوی خیر.
خوب سوال؟ این امام اهل سنت که با این خصوصیات حاکم باشد را چه کسانی معین می کنند؟
تفاوت اهل حل و عقد با خبرگان
آنها می گویند اهل حل و عقد. اهل حل و عقد افراد با نفوذ و اکابر قوم و بزرگان قوم هستند. تفاوت خبرگان در نزد ما و اهل خبره با اهل حل و عقد نزد آنها چند مورد است.
اولا اهل حل و عقد افرادی هستند که حکومت فعلی دستشان است و نفوذ کلمه دارند قدرت دستشان است اما در مجلس خبرگان قدرت فعلی یا قدرت آینده شرط نیست.پس در اهل حل و عقد قدرت فعلی شرط است اما در مجلس خبرگان قدرت شرط نیست.
دو: در اهل حل و عقد اجتهاد شرط نیست اما در مجلس خبرگان اجتهاد شرط است.
سه: اهل حل و عقد از لحاظ تعداد تعداد شرط نیست چقدر باشد و هرچقدر افراد با نفوذ باشد مورد قبول است اما در مجلس خبرگان تعداد و افراد مد نظر نیست و کارشناسی به جای تعداد مهم است.
یعنی اهل خبره باید باشند و در اصول فقه می خوانیم «حجیت قول اهل خبره» کارشناس باشد. در حالی که در اهل حل و عقد کارشناسی شرط نیست.
تفاوت بعدی؛ اهل خبره در نظام جمهوری اسلامی باید منتخب مردم باشند اما در اهل حل و عقد انتخاب مردم شرط نیست بلکه قدرت نقش آفرین است.
در اهل خبره نظرشان بر اساس شهادت شرعی است اما اهل حل و عقد نظرشان بر اساس تشخیص فردی و صاحب کار بودن و صاحب نظر بودن است.
پس اهل حل و عقد ماهیتا با خبرگان متفاوت است.
این مورد را اینطور توضیح دادیم چون مجله ای که در مورد امامت می نویسند و متاسفانه با مسائل انقلاب زاویه دارند. کسی در آن مجله مقاله ای در مورد اهل حل و عقد نوشته بود و بعد در پرانتز نوشته بود خبرگان امت تا مقایسه کند سقیفه را با خبرگان در حالی که خبرگان طریقی است برای تحقق نظام ولائی.
سقیفه طریقی است برای جدایی از نظام ولایی. سقیفه آغازی است برای سوکولاریسم در اسلام. خبرگان آغازی است برای بازگشت به پیام غدیر در اسلام.
یکی از نعمت های در زمان ما این است که پیام غدیر به برکت ولایت فقیه زنده شد. ولایت فقیه پرتویی از پرتوهای پیام غدیر است و مجلس خبرگان معبر و طریقی به این سمت است.
این بحث که گذشت و گفتیم ریشه قرآنی زیادی دارد. از میان آیات فراوان آیه ای را می خوانیم و توضیح میدهیم به عنوان آیه حکومت اگر کسی پرسید که آیا در قرآن کریم آیاتی هست که سوکولاریسم و جدایی دین از سیاست را نفی کند؟ باید بگوییم بله.
اگر بپرسند آیا آیاتی هست که در مورد حکومت انبیا و ائمه و حتی علما که در رأس حکومت باشند صحبت کنند باید بگوییم بله
نه تنها آیه هست بلکه ادله هم در آیه بیان شده است.
به آیه 44 سوره مائده اشاره می کنیم؛
انا انزلنا التورات فیها هدی و نور. خداوند تبارک و تعالی تورات را به عنوان کتاب خدایت و نورانیت فرستاده است.
اصلا دین برای هدایت و نورانیت و قداست آمده است. اما آیا این هدایت و نورانیت و قداست منافاتی دارد با حکومت که یک امر عرفی است؟ پاسخ این است که خیر.
«إنا أنزلنا التورات فیها هدی و نور یحکم بها النبیون.» یعنی به وسیله این تورات انبیا باید حکومت کنند. «یحکم» کدام انبیا؟ «الذین اسلموا.» پیامبرانی که تسلیم خدا هستند. مبنای حکومت دینی بندگی خدا است. «للذین هادوا»
برای کسانی که میخواهند هدایت شوند.
سوال: بعد از انبیا چه کسانی باید حاکم باشند؟
«انا انزلنا التورات فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلموا للذین هادو و الربانیون»
دست دوم که حق حکومت دارند «ربانیون» هستند.
ربانی با ربی فرق می کند. در قرآن اصطلاحی هست به نام ربي « و کاین من نبي قاتل معه ربیون کثیر»
ربيون یعنی سربازان. اما ربانیون یعنی کسانی که در خط رب و پشت سر انبیا حرکت می کنند کهداینجا ربانیون یعنی اوصیای انبیا مثل هارون برای حضرت موسی و مثل امیرالمومنین علی بن ابی طالب برای رسول گرامی اسلام محمد مصطفی.
انت مني بمنزلة هارون من موسی.
این هم طبقه دوم که حق حکومت دارند. الربانیون.
و دسته سوم: و الأحبار. احبار جمع حبر با فته است نه حبر با کسره. حبر با کسره یعنی دوات اما حبر با فتح ح به معنای دانشمند علوم دینی در زمان دین یهود است.
پس این سه دسته حق حکومت دارند؛ انبیا، اوصیا و احبار یعنی علما.
سوال: چرا این سه دسته تنها حق حکومت دارند ؟ و چرا حکومت از نورانیت و هدایت جدا نیست؟ چرا حکومت از دیانت جدا نیست؟
«بما استحفضوا من کتاب الله و کانوا علیه شهداء»
این باء باء تعلیل است. باء سببیت است.
یعنی به دو دلیل حکومت از آن این سه دسته است.
دلیل اول اینکه انبیاء و اوصیاء و علماء بهتر از هر کسی مسلط به قانون خدا هستند و کتاب الله نزد این علما به ودیعت و امانت گذاشته شده است.
به عبارت دیگر انبیاء و اوصیاء و علماء حقوقدانان و قانوندانان الهی هستند که این قانون الهی نزد آنان به امانت سپرده شده.
دو: «و کانوا علیه شهداء.»
یکی از القاب پیامبر و علما و رهبران دینی لقب شاهد است. شاهد یعنی حاضر و ناظر. حاضر در صحنه و رهبر عملیاتی. یعنی هدایت می کند. حمایت می کند. نظارت می کند. اشتباهها را تصحیح می کند. فرمان حرکت به جلو هم می دهد. این می شود شاهد. «و کانوا علیه شهداء»
یعنی چون قانوندانان الهی هستند پس نظارت می کنند حمایت می کنند و هدایت می کنند.
بعد می فرماید اما این حکومت دینی دو آسیب ممکن است پیدا کند. خیلی جالب است آیه ای که هم می گوید چرا سیاست از دیانت جدا نیست.
« هدی و نور یحکم بها النبیون»
حکومت از آن چه کسانی است ؟
می گوید انبیاء و اوصیاء و علماء.
به چه دلیل؟ می گوید: به دو دلیل. چون قانوندان الهی هستند و بهتر از همه می توانند این قانون الهی را اجرا کنند. شاهدند.
حالا آسیب حکومت دینی چیست؟ می گوید: دو آسیب ممکن است به حکومت دینی برسد.
«فلا تخشوا الناس و اخشوني»
ملاحظه کاری نکنید. قانون خدا را اجرا کنید. به خاطر دلخوشی این و آن طوری نباشد کهذقانون خدا را اجرا نکنید. کوتاه نیایید از اجرای قانون خدا. مدارا در اسلام هست اما مداهنه حرام است. «ودوا لو تدهنوا فیدهنون»
مدارا یعنی مردم داری اما مداهنه یعنی کوتاه آمدن از اجرای احکام الهی. مداهنه ممنوع. تساهل و تسامح به معنای کوتاه آمدن از قانون الهی ممنوع.
«و لا تشتروا بآیاتي ثمنا قلیلا»
آسیب دوم حکومت دینی، دنیا طلبی است.
اینکه آنهایی که در رأس حکومت قرار می گیرند، فرسوده می شوند. خسته می شوند و دنیا طلب می شوند و به فکر خودشان می شوند و از حالت جهاد می افتند.
بعد اینکا است که می فرماید: «و من لم یحکم بما أنزل الله فؤلئک هم الکافرون»
بعد جمع بندی اینطور می شود که حکم بما أنزل الله واجب است. اگر یک عده بگویند اسلام فقط نماز و روزه و حج و امثال اینگونه احکام فقهی است اما حکومت نیست این کوتاه آمدن از اسلام است. مثل «یؤمنون ببعض و یکفرون ببعض»
سوال: آنچه تا اینجا خواندیم مربوط به یهود است و مربوط به دین گذشته است و چه ربطی به اسلام دارد؟
به زبان و ادبیات اصولی _ شرع من قبلنا لیس بحجة علینا.
این حکم تورات است نه حکم اسلام.
پاسخ: اولا _ شرع من قبلنا لیس بحجة علینا اگر ناسخ بیاید اما اگر ناسخ نیامد و امضا شود و ذکر شود در قرآن این حجتی است بر ما.
ثانیا: نه تنها ناسخ نیامده است در مورد این آیه بلکه بلافاصله بعد می فرماید که نسبت به "انجیل" هم همین است. انجیل هم مصدق تورات است. «والیحکم أهل الإنجیل بما أنزل الله»
بعد درمورد قرآن هم همین است. می فرماید قرآن کریم را هم نازل کردیم «بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه»
یعنی آنچه که در تورات و انجلیل آمده است در مورد حکومت مورد تایید قرآن است و قرآن هیمنه دارد بر آن.
«فالحکم بینهم بما أنزل الله و لا تتبع أهوائهم عما جائک من الحق»
تا اینکه در آخر می فرماید: «أفحکم الجاهلیة یبغون و من أحسن من الله لقوم یوقنون»
بعد می فرماید: حکومت دو دسته اند. یا حکومت جاهلی که همان حکومت استبدادی و حکومت اشرافی و حکومت دوموکراسی لیبرال هستند یا حکومت الهی و حکومت الهی، تنها حکومت مبتنی بر ولایت است.
این شد تمام کلام نسبت به این مدل حکومت که مدل حکومت ولایت است و بنده بیشتر از این نمی توانستم بحث کنم و این بحث هنوز در مرحله مقدمات است.
- ۰ نظر
- ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۷:۳۶